یک روز یک کارفرما داشتم که میگفت دوست دارد مثل فیلم هفت سامورایی، هفت تا مدیر کاربلد به تیمش اضافه کند تا یک کار تیمی بینقص انجام بدهند. از قضا، تعریف از خود نباشد، یکی از آن مدیرها خود من بودم.
این را که شنیدم، توی دلم گفتم ای بابا، خودم هم فکر میکنم اگر تناسخ وجود داشت، حتماً چند زندگی سامورایی بودهام! البته امیدوارم از آن ساموراییهای بختبرگشتهای که دستجمعی سیپوکو (切腹 – Seppuku) میکردند، نباشم. ترجیح میدهم یکی از سرداران نامدار زن مثل توموئه گوزن (Tomoe Gozen) یا تاککو ناکانو (Takeko Nakano) باشم.
چه کسی میداند؟ شاید هم یک سامورایی کبابشده باشم… احتمالاً زخمیهای زیادی هم داشتهام!
سامورایی کبابشده چه کسی است؟
ژاپن یک فرهنگ اصیل و متفاوت دارد. مطالعه اجمالی تاریخش ارزش وقت گذاشتن را دارد، و ساموراییها هم بخشی از آناند.
ساموراییها اعضای طبقه جنگجویان ژاپنی بودند، از قرن ۱۲ میلادی تا سال ۱۸۶۸.
مثل آیین جوانمردی و پهلوانی در ایران، فرهنگ استوئیک در روم باستان، یا کد شوالیهگری در قرون وسطای اروپا، بوشیدو (武士道 – Bushidō) یا «راه جنگجو» کد اخلاقی مختص ساموراییها بود؛ با این هفت یا هشت فضیلت اخلاقی:
- درستی (義 – Gi) – انجام دادن آنچه از نظر اخلاقی درست است، حتی به قیمت از دست دادن منافع شخصی.
- وفاداری (忠 – Chu) – تعهد و پایبندی مطلق به ارباب، خانواده و اصول اخلاقی.
- افتخار (名誉 – Meiyo) – زندگی با شرافت و حفاظت از حیثیت و آبرو در هر شرایطی.
- احترام (礼 – Rei) – برخورد محترمانه با دیگران، حتی دشمنان، و رعایت ادب در همه امور.
- صداقت (誠 – Makoto یا 誠実 – Seijitsu) – راستگویی و قابلاعتماد بودن در گفتار و کردار.
- شجاعت (勇 – Yu) – داشتن شهامت برای انجام کار درست، بدون ترس از خطر یا مرگ.
- ثبات قدم (毅然 – Kigen) – استقامت و پافشاری بر اصول، بدون تزلزل در برابر سختیها.
بعضیها معتقدند که یک اصل هشتم هم وجود داشته که احتمالاً در روایت غربیها به دلیل تفاوت ارزشها مطرح نشده:
- پذیرش مرگ – اوج این تفکر را در آیین سیپوکو (یا هاراکیری – 腹切り) میبینیم، یعنی همان خودکشی تشریفاتی که ساموراییها در صورت شکست یا بیاحترامی به کد بوشیدو انجام میدادند.
فارغ از هر جوگیری و احساسات وطنپرستانه افراطی، یاد شعر امواج سند، سروده حمیدی شیرازی افتادم که داستان سلطان محمد خوارزمشاه و غرق كردن همسران و فرزندانش در رود سند را در فضای شاعرانهای روایت میکند؛ در کتاب ادبیات فارسی دبیرستان داشتیم.
هاراکیری، برآمده از ارزش و سیاست
به نظر میرسد این ایده که «مرگ پایان نیست»، ناگهان در فرهنگ ساموراییها ظاهر نشده، بلکه تحت تأثیر آموزههای آیینی مثل کنفسیوس و بودیسم ذن بوده است. در واقع، حتی امروز هم در ژاپن پدیده “کاروشی” (過労死 – Karōshi) یعنی «مرگ بر اثر کار زیاد» به نوعی از همان ارزش فرهنگی قربانی شدن برای یک هدف بزرگتر نشئت گرفته؛ البته فکر کنم کاروشی با «مرگ برای حقوق وزارت کار» در فرهنگ ما تفاوت دارد.
بدبین بودن به هاراکیری و معادلش در دیگر فرهنگها
بگذارید کمی بدبینانه به ساموراییها نگاه کنم… به نظرم طبقه سامورایی از ترکیب ارزشهای فرهنگی با نیازهای سیاسی و طبقاتی آن دوران به وجود آمد. مثلاً تأکید بر فداکاری و مرگ در راه ارباب، راهکاری بود برای تربیت سربازان شجاع و دعوت به شهادت در خدمت حاکمان. به عبارتی، «بوشیدو» شاید بیشتر از آنکه یک کد اخلاقی مقدس باشد، یک ابزار سیاسی بوده؛ بله منظورم را درست گرفتید… داستان تکراری سو استفاده اهالی قدرت از معصومیت آرمانها و نیات خیر.
اینکه واقعاً ساموراییها همیشه اینقدر شریف بودهاند یا نه، یک سؤال تاریخی است. از اواخر دوره ادو (Edo)، یعنی قرن ۱۹، طبقه سامورایی رو به افول بود و بیشتر در خدمت اشراف قرار داشت، که این برخلاف تصویر حماسی فیلم هفت سامورایی است.
پس شاید اگر روزی به زندگی قبلیام برگردم، میبینم که نه یک سامورایی اسطورهای، بلکه یکی از آن ساموراییهای بیچارهای بودهام که فقط برای یک خاندان فئودالی جان داد.
از این بخش به بعد این نوشته حاوی اطلاعات لودهنده (Spoiler) درباره فیلم هفت سامورایی است.
اما داستان هفت سامورایی از چه قرار است؟
آکیرا کوروساوا، کارگردان برجسته ژاپنی، فیلم هفت سامورایی (Seven Samurai) را در سال ۱۹۵۴ ساخت. این فیلم یکی از شاهکارها و نقاط عطف در سینما شد.
در یک جمله: روستاییان فقیر و بیپناه برای دفاع در برابر راهزنان، هفت سامورایی را استخدام میکنند. بسیاری از فیلمهای اکشن و وسترن مدرن، مانند هفت دلاور (The Magnificent Seven)، از این فیلم الهام گرفتهاند.
برخلاف تاریخ که نشان میدهد ساموراییها بیشتر برای اربابان خود میجنگیدند، در این فیلم، هفت سامورایی به یک روستای فقیر که در خطر حمله راهزنان است، کمک میکنند. ساموراییها در واقع برای این کار پول زیادی دریافت نمیکنند و انگیزهشان بیشتر از آنکه مالی باشد، انسانی است. حالا شاید حدس زده باشید که سامورایی کبابشده چه کسی است.
علاوه بر نوآوریهایی که این فیلم در زمینههای فیلمسازی، روایت و شخصیتپردازی به سینما آورد، این داستان نگاهی به پیچیدگیهای انسانی و روانشناختی دارد؛ بهخوبی تناقضها و تضادهای درونی ما را نمایش میدهد.
ما هم ساموراییهای داستان هستیم و هم دهقانان داستان. انگار همه ما در معرض هجوم راهزنها، فقر و تضاد طبقاتی یک شکل میشویم. برای همین به قالبها و طبقات اجتماعیمان چنگ میزنیم؛ بدون «قالبهامون» در موقعیتهای مشابه شبیه هم میشویم.
ما زنان شرقی، مثل دختر دهقان، خیلی بیشتر از زنان غربی درک میکنیم که چگونه ممکن است از ترس تعرض، جنسیتمان سانسور شود. چگونه ترکیبی از تعصب و آسیبپذیری، رویاها و عشقهای ما را به باد میدهد.

ما همچنین میتوانیم سامورایی شریف و پختهای مثل کامبی باشیم که نمیتواند رنج یک روستا را تحمل کند و وارد معامله کمسود با روستاییان میشود.
ما میتوانیم همان آدمی در مهمانخانه باشیم که قربانی را به دلیل بیپناهیاش تحقیر میکنیم.

همچنین، ما میتوانیم دخترانی باشیم که به پسران سامورایی آرمانگرا و معصوم علاقهمند میشویم، اما با فشارهای اجتماعی و خانوادگی، آنها را رها میکنیم، چون به هر حال ما طبقه اجتماعیمان هستیم.
میتوانیم دهقانهای طماعی باشیم که ساموراییها طماعمان کردند؛ یا ساموراییهای از دهقانان فریب میخورند. طبیعی است؛ همدیگر شکل میدهیم و بهراحتی آب خوردن فراموش میکنیم که اگر ما هم به جای طرف مقابل بودیم، احتمالاً مثل آنها میشدیم.

در نهایت، ما میتوانیم همان ساموراییهایی باشیم که فداکاریهایشان فراموش میشود و حالا دیگر نباید با احساس نفرت و خشم از هم بپاشد؛ چرا که حتی سرمایه معنویاش را هم از دست میدهد.

مسئولیت کباب شدن در اثر ثواب کردن
سوالی این است: آیا ارزشش را دارد؟ تا حدی که بتوانیم بعد از کباب شدن، بدون فروپاشی سرمایههای عاطفی و معنوی خود روی پا بایستیم؟
راستش این سوال، جوابی قطعی ندارد. شاید هیچکس نتواند بگوید که آیا ارزشش را دارد که سامورایی باشیم یا نه.
اینجا هم اقتصاد حرف اول را میزند. فراموش نکنیم که راضی بودن از کار درست یک نوعی درآمد است که پنهانی، روان ما از آن بهرهمند میشود. آیا وقتی تصمیم به ثواب کردن میگیرم، به میزان سود و زیان این معامله و ریسک آن (مورد سو استفاده قرار گرفتن) واقف هستم؟ آیا آگاهانه انتخاب میکنم و مسئولیت انتخابم را میپذیرم؟
هشدار کباب شدن!
حالا هر وقت در پستهای این وبلاگ به میمهای «سامورایی کبابشده» برخوردید، قرار است به شما یادآوری کنند که مراقب باشید و خیلی هم حرف نویسنده را گوش نکنید؛ ممکن است هر آن کباب شوید؛ از ما گفتن.